بينديش، اگر اطاعتش کنيم چه ميکند.
من که مي ترسم از هجرت دوست .. کاش ميدانستم روزگاري که
به هم نزديکيم چه بهايي دارد ...!!!
اي باور کــــــوچه هــــــاي اميـــد بيا
باران شده چشم و چشم خشکيد بيا
دستان دعاي خالي ام شرمنده ست
دلمان تنگ است دلتنگيمان رادروبلاگهايمان ميگذاريم شايدکسي بداند-بخواند،ذره اي سبکمان ميکنداينکه کسي خوانده ودانسته ونظري داشته.اين هم ردپا
کاش بفهمندمان کاش بهترشوداين حال
من هم يه وقتهايي به دلداري خودم ميروم
سلام دوست عزيز!
غم نديدن تو شعر تازه ساخت ...
خوشحال مي شم بهم سر بزني
منتظر نظرت هستم ...
ممنون
سلام.ممنون که اومدي.
چشم من هم سفيد شد...
” درد ” را از هر طرفش بخواني درد است
دريغ از “درمان” که عکسش ” نامرد ” است . . .