✘خســـــــتهـــ امـــــــ✘
|
تو کوچه برفی ، رد پایی ست که بر نگشته انگار قصه توست...
کابوس میدیدم از خواب پریدم که به آغوش تو پناه ببرم
افسوس....
یادم رفته بود که از نبودت به خواب پناه بردم
تو...
ایستگاه...
و به تونمی رسند هنوز...
قطار و دود...
من میخکوب بر زمینم
و روزهاست ریلها هنوز زیر اشکهایم دنبال تو می دوند
چقدر خوشحـــال بود
شیطــان
وقتی سیب را چیدم
گمان می کرد فریب داده است مرا
نمی دانست
تو پرسیده بودی
مرا بیشتر دوست داری
یا ماندن در بهشـــت را...
از عاشقی ، به رنگ تمنا خسته ام
از آسمان آبی دنیا خسته ام
امروز را به دست غریبه ها سپرده ام
از زل زدن به صورت فردا خسته ام
سرگشته تر ز خود به دنیا ندیده ام
از روی این جماعت شیدا خسته ام
…پایان راه کاملاً پیداست !
می دهم قابش کنند
کنایه هایت را به رسم یادگاری .
و به همان دیوار میاویزمش !
جای همان دستخط تماشائی
خداحافظ
چشم چشم دو ابرو نگاه من به هر سو
پس چرا نیستی پیشم ؟ نگاه خیس تو کو؟
گوش گوش 2 تا گوش، یه دست باز یه آغوش
بیا بگیر قلبمو یادم تورو فراموش،
چوب چوب یه گردن، جایی نرو تو بی من
دق می کنم میمیرم، اگه دور بشی از من
دست دست 2 تا پا ، یاد تو مونده اینجا
یادت میاد که گفتی، بی تو نمیرم هیچ جا
من ؟ من ؟ یه عاشق ، همون مجنون سابق ...
نوازش
منو حالا نوازش کن که این فرصت نره از دست
شاید این آخرین باره که این احساس زیبا هست
منو حالا نوازش کن همین حالا که تب کردم
اگه لمسم کنی شاید به دنیای تو برگردم
هنوزم میشه عاشق بودتو باشی کار سختی نیست
بدون مزر با من باش اگرچه دیگه وقتی نیست
نبینم این دم رفتن تو چشمات غصه میشینه
همه اشکاتو میبوسم میدونم قسمتم اینه
تو از چشمای من خوندی که از این زندگی خستم
کنارت اونقدر آرومم که از مرگ هم نمی ترسم
تنم سرده ولی انگار تو دستای تو آتیشه
خودت پلکامو می بندی و این قصه تموم میشه
هنورم میشه عاشق بود تو باشی کار سختی نیست
بدون مزر با من باش اگرچه دیگه وقتی نیست
نبینم این دم رفتن تو چشمات غصه میشینه
همه اشکاتو میبوسم میدونم قسمتم اینه
لحظه دیدارنزدیک است
باز من دیوانه ام مستم
باز می لرزد، دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ
های ! نپریشی صفای زلفم را، دست
آبرویم را نریزی، دل
ای نخورده مست
لحظه دیدارنزدیک است