از پشت پنجره ي بخار گرفته،
رقص مستانه ي تو را ديد مي زنم
باران بازيچه ي سر انگشتانت
...مي چرخد به اشاره چشمانت
و چشمانم
خسته از اين همه فاصله
در پس هر پلک ،
...تو را در آغوش مي کشد
لبانت ، پذيراي بوسه هاي مکرر باران است
و چشمانت خيره به سمت بي قراري من
بي صدا،
بي صدا ئيت را هم آواز مي شوم
از پشت پنجره ي بخار گرفته ،
به سمت چشمانت به پرواز در مي آيم
شايد باران ، جايش رابه من دهد
من برقصم ، تو برقصاني و باران فقط ببارد