ميشنوي؟
ديگر صداي نفسم نمي آيد...
من به دار کشيده مرا بغض نبودنت...
ورق ورق کن خاطرات خاک گرفته را
شايد غبارش احساست را به سرفه بيندازد...
"ياد تو"
حکايت همان سيگاريست
که سال ها ميگويم اين نخ آخر است...!
بر نيمکت اولين قرارمان جاي تو نشسته ام...
تا جاي خودم خالي باشد...
دل شکسته ام...
مانند مادري که لباس ورزشي
بچه اش بوي سيگار ميدهد...!!!
سلام آجي مهناز جونم خوبي...؟
آجي جونم به خدا فراموشت نکردم عزيزم در گير بودم ببخشيد...
قول ميدم جبران کنم آجي جونم...
جانم آجي جونم کاري داشتي بها من در خدمتم...هر کاري از دستم بر بياد انجام ميدم...
سلام فدات!خوبي؟
نيستي بي معرفت....
پيش ما نمياي....من آپم عزيز دلم...زودي بيا وبم که جا نموني!دوس دارم نظرتو بدونم....سريع بيا![بوسه]