در شب زيباي ميلادت تمام وجودم را که قلبي ست کوچک
در قالب قابي از نگاه تقديم چشمان زيبايت ميکنم
و با بوسه اي عاشقانه تولدت را تبريک مي گويم
آغاز بودنت مبارک
سلام به يار هميشگيم ...
پست جديد گذاشتم ...
بيا که منتظر نظر هميشه گرمتم ...
مرسي
دلمــ يکــ کوچهـــ ميــ خــواهد بيــ بنبستـــ !! و يکـــ خدا !!!
تا کميـــ با همـــ قدمـــ بزنيمـــ ...
فقطـــ همينـــ ...
قالب وبلاگت بي نظيره
سلام دوست گلم ...
يه پست جديد راجع به ((فرق هاي بين دختر ها با پسرا))گذاشتم...
خوشحال ميشم تشريف بياري جالبه !!!!!
البته دوستم با جنبه ي بالا بيا ...
چون اصلا دلم نمي خواد ناراحت يا دل خور شي ....
مرسي زياد
منتظرم خيلي
هنوز منتظرموسط يک شب بارانيکه از شدت تب عرق کرده امبيدارم کني وبگوييچيزي نيستخواب مي ديدي….....
زخم هايم دستم را ميبست و ميگفت باخودت چه کردي؟؟
اما زخم دلم را نديد تا بگويد باتو چه کردم!!
لبخندهايت را حراج کردي!!
ارزان دلبري مي کني!!
يادش بخير روزي خنده هايت به قيمت جانم تمام ميشد!!
يک دسته گل شقايق وسط گندمزار علف هرز به شمار مي آيد.
با اينکه در حقيقت اين گندم ها هستن محل رويش او را غصب کرده اند اما اين وسط شقايق است که با سرخي درخشانش توي چشم مي آيد.
يک دسته گل بابونه وسط صيفي کاري علف هرز است. کم نيست قدر و قيمت بابونه ولي وسط جاليز که برويد با حرکت دستي ريشه کن مي شود.
اين داستان سرشار از نکته است.
گاهي ما مثل همان پذر شقايق بعد از دوره رکود و خواب زمستاني سر از خاک در مياوريم و به جاي ديدن همان منظره هميشگي با دنيايي تغيير روبرو مي شويم.
اين وسط ما در جاي هميشگي هستيم بر طبق عاد و روال زندگي اما دنياي اطراف عوض شده و ما نفهميديم و حالا با همه استعداد ها و توانايي هايمان فقط يک علف هرزيم.