✘خســـــــتهـــ امـــــــ✘

شرح پریشانی

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه ی بی سروسامانی من گوش کنید

گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جان سوز نگفتن تاکی؟

سوختم ،سوختم این راز نهفتن تاکی؟

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم

ساکن کوی بت و عربده جویی بودیم

عقل و دین دلباخته،دیوانه رویی بودیم

بسته ی سلسه ی سلسه مویی بودیم

کس درآن سلسه غیراز من دل بند نبود

یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت

سنبل پرشکنش هیچ خریدار نداشت

اول آن کس که گرفتار شدش من بودم

باعث گرمی بازار مشوش من بودم

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او

دادرسوایی من شهرت زیبایی او

بس که دادم همه جا شرح دلارایی او

شهر پرگشت زغوغای تماشایی او

این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد

کی سربرگ من بی سر وسامان دارد؟


| | √څ๛تــــــــــــــﮧ اҐـــــ√ | نظر